loading...
نـــابترینـــــــــــــــــها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
پیرمرد و دخترک 1 2012 ashkhor
خیانت 0 1082 ashkhor
دنیا بدون خانم ها... 1 3202 magiccaf
زیباترین عروس+ عکس 5 5781 amin66
چندتاعکس زیباازسلنا+بیوگرافی 7 2919 neshat
Sony Xperia U 1 903 ghazaalhyunjoong
HTC One XL 1 903 ghazaalhyunjoong
Sony Xperia sola 1 864 mahtab
Samsung Galaxy S III 1 943 mahtab
yamaha-R1_2010 7 1201 admin
Sony Xperia ion 0 772 amirzahedi
حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار 6 1885 admin
عچق مشترك من و عليرضا^_^ 10 2067 ghazaalhyunjoong
SNSD+عکس 17 2759 ghazaalhyunjoong
ترول+تصاویر کرمکی 15 3484 admin
4Minute+عکس 11 1980 admin
چند عكس از كيم بوم+بيوگرافي 7 3140 ghazaalhyunjoong
گوم جاندی+عکس 7 5839 ghazaalhyunjoong
والپيپر لي مين هوو 3 1206 ghazaalhyunjoong
گروه F4(پسران برتر ازگل) 2 3162 ghazaalhyunjoong
AlirezA بازدید : 351 چهارشنبه 1392/11/09 نظرات (0)
خاطرات خنده دار جدید

امروز ابجیم گفت گوشیم رو کاپوت ماشین جا مونده.منم بدو بدو اومدم پایین..اقا هر جا رو گشتم ندیدم.حتی به رفتگر محل ی گیر سه پیچ دادم ک کار خودت...اومدم بالا بعد ابجیم میگه بابا رو کاپوت بالای ضبط ماشین دیگ...تازه فهمیدم داشبورد و میگه...دلم واسه رفتگر خیلی سوخت
بیشتر از اون واس خودم دلم سوخت که تا تو سطل اشغال دم درشونم گشته بودم.کاش موقع دادن گواهینامه به ملت اجزای اصلی ماشینم یادشون میدادن...


در جمع دوستان بودم که کرمم گرف به بابام اس دادم: من مامان بابای واقعیمو موخوم^_^

بابامم اس داده:
اگر هرشب اشغالارو بزاری دم در خودم یه جفتشو میخرم برات^_^
به همین دکمه اینتر قسم:|
دیگه کاملا مطمئن شدم من سر راهیم):
اینجا پرورشگاه با دوستان اومدیم دنبال مامان بابای واقعیم ^_^



امروز سر کلاس بودیم و طبق معمول داشتیم کنسرت اجرا میکردیم که مدیرمون خیلی عصبی یهو اومد تو کلاس و بعد از خورد کردن چند فقره میز تو سر بچه ها خیلی بلند طوریکه بچه های کلاسای دیگه هم شنیدن گفت:مصبر کلاس؟؟(در اینجا بود که سوتیه اولو داد وما داشتیم خودمونو کنترل میکردیم)اسم تمام کساییکه شلوغ کردنو بنویس زنگ بعد به من تحویل داده میدی!!!!(تحویل داده میدی؟؟؟؟) واینجا بود که نصف مدرسه بر فنا رفت!



عاغا چند شب پیش با دوتا از دوستام رفته بودم دو.یکی از اینام اولین شبی بود که می امد واسه همینم خیلی تنبل بازی در می اورد و نه خودش میدویید نه میذاشت ما بدوییم مام گفتیم یکم اذیتش کنیم دستم رو گذاشتم کنار زنگ یه خونه که مثلا زنگ رو زدم من و اون دوستم هم سریع فرار کردیم که شک نکنه...یه لحظه به خودمون امدیم دیدیم این پسره نیست!!!!هی اینور اونور دیدیم یه100متری از ما جلو تره!!!مام کنجکاو شدیم و بعد از چند بار دیگه امتحان با هم به این نتیجه رسیدیم که اگه چند شب دیگه باهاش اینجوری تمرین کنیم میتونه رکورد یوسین بولت هم بزنه!!!!!:دی
ولی فک کنم دستمون رو خوند چون دیگه باهامون نیومد

ما:-|

اون:-)
یوسین بولت:-)



شما هم وقتی کیانوش تیر خورد اشک توی چشاتون جمع شد؟

.

.

.

.

.
تازه من 100تا صلوات نذر کردم تا کیانوش نمیره!!!!!

والا با این فیلماشون دی:



داشتیم خونه مادربزرگه شام می خوردیم ماستش یه کم ترش بود یـــــهو گودزیلامون می گه چرا ماستش گاز داره؟!؟!؟!
عمه ی مام اومد درستش کنه گفت نه عمه جون گازش ماست داره!!
خلاصه الآن دیگه نه از میزناهارخوری مادربزرگه خبری هست و نه از صندلی هاش!!تماما خورده شد!!



ديروز گودزيلاي کلا س اولي ما باخوشحالي برگه اي اورده بود با با اينو امضا کن ميخوايم برا تدريس حرف گ بريم گاوداري .... تو رو خدا اموزش داشته باش ...مسولينم که باشکيب رفتن تو افق..! !!!



آغا ((دیگه فرهنگستان زبان فارسی هم اینو تائید کرد)) داریم اخبار شبکه سهندو (تبریز) نگاه میکنیم. . رسید به اخبار ورزشی . . .داشت یه خبر مهم از تراکتور میگفت .ما هم چار چشمی داریم نگاه میکنیم تلوزیونو .. همینطور که داش میگفت یه دفعه کانال رفت به پیام های بازرگانی !!!!!!! من:0 0 بابام . :@@@@ . . . .یعنی یه 20 ثانیه کل خونه سکوت کرد بعد همه داشتن کل اسباب اساسیه خونرو میخوردن !!!! واقعا یه لحظه خجالت کشیدم .. .آخه صدا سیمای مسخرس داریم .؟؟. .فک کنم دیگه مجری نیاد استودیو . . ..



رفـتـم سـانـدویـچـی بـعـد پـیـش مـیـز فـروشـنـده بـودم.....

گـفـت: سـلـام چـی مـیـل داریـن....
گـفـتـم: یـه سـانـدویـچ قـارچ.....
گـفـت: هـمـیـنـجـا مـیـخـوریـن .....
گـفـتـم : ن مـیـبـرم رو مـیـز مـیـخـورم .....
گـفـت: ن مـنـظـورم ایـنـه بـا خـودتـون مـیـبـریـن.....
گـفـتـم :اره دیـگـه بـا خـودم مـیـبـرم رو مـیـز مـیـخـورم.....




تفاوت قصه گفتن والدین من با بقیه :|
والدین اونا: یکی بود یکی نبود.یه پری کوچولو بود که.....
والدین من: یه روز یه جن از یه قبرستون اومد بیرون و گفت اومدم اون بچه ای که
نمیخوابه رو بخورم.....منم هر شب غش میکنم ولی اینا فک میکنن خوابیدم!!


سر جلسه امتحان صندلی من درست روبه روی مراقب و مدیرحوزه(حوضه)(حوذه) بود.بعد یه بچه ها برگشو با احتیاط دودستی برداشت داد به مراقب و گفت درست برگه ام رو بگیر یه موقع نریزه....خ خ خ خ



مادر بزرگم عکس سیاوش خیرابی رو روی مجله دیده میگه ببین طفلک اونقدر واسه پیدا کردن باران زحمت کشیده عکسش الان اونجاست. بعد به منم میگه خاک تو سر بی لیاقتت کنن.

من :|

.
مامان بزرگه ما داریم.



عاقایه سواله بدجورمخمودرگیرکرده..............
اینکه تواین فیلم آوای باران چراباران همش فرارمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خولامصب توکه میدونی دوباره میگیرنت واسه چی دوباره فرارمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالاهی فرارکن شکیب هم هی توروبگیره

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
نصیحت یک معلم: 1-به تفکرات خودبنگرزیراکه واژه می شود# 2-به واژه هابنگرزیراکه عمل می شوند# 3-به اعمال خودبنگرزیراکه عادت می شود# 4-به عادت هابنگرزیراکه سرنوشت می شوند# 5-اعتقادبه قهرمانی قهرمان می سازد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2430
  • کل نظرات : 167
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 118
  • آی پی امروز : 198
  • آی پی دیروز : 355
  • بازدید امروز : 1,065
  • باردید دیروز : 1,117
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 1,065
  • بازدید ماه : 7,156
  • بازدید سال : 47,176
  • بازدید کلی : 2,345,928
  • کدهای اختصاصی